بچه که بودم همیشه دفتر مشقام همراهم بود. هرجا میرفتیم مهمونی منم با کیف مدرسه میرفتم مشق مینوشتم و نمیشد با بقیه بچه ها بازی کنم. پسرداییم محمد میگفت باز این علی با دفتر مشقاش اومد.

‍‍‍امسال برای تعطیلات اومدیم کانادا برای دیدن خانواده همسر گرامی و منم کامپیوترم دنبالم. هرجا میریم یه ۱۰ دقیقه به رسم ادب میشینم دورهم و بعد عذر خواهی میکنم و میرم تو یکی از اتاق خواب ها که به پروژه دکتری برسم!

دوستانی که فکر دکتری تو سرشونه بدونن که اصلا مسیر همواری نیست. آماده باشید!

پ.ن .جمله بالا با این فرض گفته شده که لیسانس و فوق لیسانس مسیر همواری است.