دانشگاه چینی های مهاجر

موقعی که داشتم میرفتم یو سی آی بهم گفته بودند که این دانشگاه به این نام معروفه: University of Chinese Immigrants بعنی دانشگاه مهاجران چینی یا چینی های مهاجر!

وقتی اولین بار وارد اونجا شدم دیدم که دقیقا همینظوره. در نگاه اول همه جمعیت رو چشم بادومی میبینی. اما یکم که بگذره میبینی که همه جور آدم از هندی و چینی و سفید و ترک و پاکستانی و ایرانی و عرب و خلاصه همه جوره آدم توش هست. 

حتی شهردار شهر ارواین هم چشم بادومی بود.

وقتی با پیش زمینه فیلم های آمریکایی اون صحنه رو ببینی مطمین میشی که اینجا همه خارجین! یعنی همه مثل هم هستند. این یکی از دلایلی هست که تو ارواین به هیچ وجه حس خارجی بودن بهت دست نمیده.

باید یادآور بشم این بافتی که اشاره شد مربوط به بچه های کارشناسی هست چون معمولا بچه های کارشناسی تو محوطه دانشگاه پخش و پلا هستند! وقتی به آزمایشگاه ها مراجعه کنی همون جو معمول رو که انتظار داری میبینی. تعداد زیادی هندی و چینی و مقدار خوبی ایرانی و بقیه هم از بقیه دنیا متناسب با ملت اساتید.

نکته دوم اینکه ارواین به نسبت اندازه خودش خیلی ایرانی داره! خیلی!

نژاد پرستی

چند باری اتفاقاتی افتاد که به من انگیزه می داد که بیام چیزی در مورد اون موضوعات بنویسم هر بار میگفنم بذار سر فرصت. یه این نتیجه رسیدم گه این موضوع اونقدر ادامه دار هست که باید به مرور هر چی در موردش میبینم و حس می کنم بنویسم.

در اولین مطلب می خوام بگم که به نظر من رفتار نژاد پرستانه هست تا انسان ها هستند. به نظر من این رفتار جزیی از حب ذات انسان است که در جهتی زیاده روی میکنه و به این رفتار منجر میشه. این یک واقعیته و باید قبولش کرد. اگه اومدید خارج! برای شما فرش قرمز پهن نکرده اند! شما خارجی هستید!

ثبت است بر جريده عالم احوال ما

هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق                                     ثبت است بر جريده عالم دوام ما

واقع بینی

امروز که خبر پیکارجویان عراقی "هواپیماهای بدون خلبان آمریکایی را هک کردند" از بی بی سی رو داشتم میخوندم این جمله فرمانده آمریکایی رو که دیدم:

وی افزود: "همه سیستمهای مورد استفاده ما بطور بالقوه آسیب پذیر هستند."

یاد خبر ویژگی‌‌‌‌ سجیل2 : انهدام ناپذیری از تابناک و این جمله فرمانده ایرانی افتادم:

طی سخنانی اظهار داشت:« ویژگی بسیار مهم در موشک بهینه شده سجیل2 (...) انهدام آن توسط موشکهای ضدموشک امکان‌پذیر نمی‌باشد.»

 

قانون

وقتی تازه امده بودم خارج اولین چیزی که نظرمو خیلی جلب میکرد این بود که اینجا خیلی قانون رو رعایت میکنن و من خیلی تعجب  میکردم.
زمان که گذشت دیدم که اینجا هم همیشه قانون رعایت نمیشه و بعضی جاها قانون رو نقض میکنند . مثلا آوردن سگ به دانشگاه ممنوع هست اما روزی نیست که من از تو دانشگاهرد بشم و سگ نبینم .

به این نتیجه رسیدم که:
در دنیا  از جمله ایران قانون های زیادی وجود دارد.
قانون ها در دنیا از جمله ایران کاملا رعایت نمیشوند .
نقض قانون همه جا به یک شکل نیست اما اشتراکاتی دارد.
 در دنیا از جمله ایران وقتی آدم ها به سگ ها میرسند دیگه قانون رو رعایت نمیکنند!

پ.ن. هی می خواستم یه سرنخ بذارم که معلوم بشه منظورم چیه اما از طرفی هم دلم نمی اومد بازش کنم. اما فکر کنم خیلی گنگه. مطلب به اتفاقات اخیر و زدو خوردها بر میگرده.

از ایمیل های دریافتی

این ایمیل رو شاید خیلیاتون تا حالا دیده باشید. من خیلی ازرفیقامو دیدم که این جوری هستند . در مورد  من خیلی صادق نیست اما خواستم بزارم اینجا شاید بدرد خورد.


آنهایی که (از ایران) رفته

 اند هر روز ایمیلشان را در حسرت
 نامه از آن هایی که مانده اند باز
 می کنند و از اینکه هیچ نامه ای
 ندارند کلافه می شوند‎.


 آنهایی که  (در ایران )
  مانده اند  هر روز…نه…یکروز در
 میان ایمیلشان را چک می کنند و از
 اینکه نامه ای از انهایی که رفته
 اند ندارند کفرشان در میاید‎.

 آنهایی که رفته اند
 منتظرند آنهایی که مانده اند
 برایشان نامه بنویسند. فکر می کنند
 که حالا که ازجریان زندگی آنهایی
 که مانده اند خارج شده اند انها
 باید  تصمیم بگیرند که هنوز می
 خواهند به دوستیشان از دور ادامه
 بدهند یا نه‎.
  
 آنهایی که مانده اند
 منتظرند که انهایی که رفته اند
 برایشان نامه بنویسند .فکر می کنند
 شاید انهایی که رفته اند مدل
 زندگیشان را عوض کرده باشند و دیگر
 دوست نداشته باشند با آنهایی که
 مانده اند معاشرت کنند‎.

  آنهایی که رفته اند
 همانطور که دارند یک غذای سر دستی
 درست می کنند تا تنهایی بخورند فکر
 می کنند آنهایی که مانده اند الان
 دارند دور هم قورمه سبزی با برنج
 زعفرانی می خورند و جمعشان جمع است
 و می گویند و می خندند‎. 
 آنهایی که مانده اند همان
 طور که دارند یک غذای سر دستی درست
 می کنند فکر می کنند آنهایی که
 رفته اند الان دارند با دوستان
 جدیدشان گل می گویند و گل می شنوند
 و از ان غذاهایی می خورند که توی
 کتاب های آش پزی عکسش هست‎. 

 آنهایی که رفته اند فکر می
 کنند آنهایی که مانده اند همه اش
 با هم بیرونند. کافی شاپ  می روند
 ..خرید می روند…با هم کیف دنیا را
 می کنند و آنها را که ان گوشه دنیا
 تک افتاده اند فراموش کرده
 اند‎.


 آنهایی که مانده اند فکر می
 کنند آنهایی که رفته اند همه اش
 بار و دیسکو می روند و خیلی بهشان
 خوش می گذرد و آنها را که توی این
 جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده
 اند‎.

 آنهایی که رفته اند می
 فهمند که هیچ کدام از ان مشروب ها
 باب طبعشان نیست و دلشان می خواهد
 یک چای دم کرده حسابی
 بخورند‎.

 

 آنهایی که مانده اند دلشان
 می خواهد بروند یکبار هم که شده
 بروند یک مغازه ای که از سر تا تهش
 مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را
 می خواهند انتخاب کنند‎. 
 آنهایی که رفته اند
 همانطور که توی صف اداره  پلیس
 برای کارت اقامتشان ایستاده اند و
 می بینند که  پلیس با باتوم خارجی
 ها را هل می دهد فکر می کنند که آن
 جهنمی که تویش بودند  حد اقل کشور
 خودشان بود.حد اقل احساس نمی کردند
 طفیلی هستند‎...

  آنهایی که مانده اند
 همانطور که گشت ارشاد با باتوم
 دختر ها را سوار ماشین می کنند فکر
 می کنند که آنهایی که رفته اند
 الان مثل آدم های محترم می روند به
 یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را
 تحویل می گیرند

‎. 

 آنهایی که رفته اند
 همانطور می نشینند  پشت  پنجره و
 زل می زنند به حیاط و فکر می کنند
 به اینکه وقتی برگردند کجا کار
 گیرشان میاید و ایا اصلا کار
 گیرشان میاید؟ 


 آنهایی که مانده اند فکر می

 کنند که انهایی که رفته اند حال
 کرده اند و حالا میایند جای آنها
 را سر کار اشغال می کنند و آنها از
 کار بیکار می شوند‎.
  
 آنهایی که مانده اند فکر می
 کنند آنهایی که رفته اند حق ندارند
 هیچ اظهار نظری در هیچ موردی بکنند
 چون دارند انور حال می کنند و فورا
 یک قلم برمی دارند و اسم انوری ها
 را خط می زنند‎. 
 آنهایی که رفته اند هی با
 شوق بیانیه ها را امضا می کنند و می
 خواهند خودشان را به  جریان سیاسی
 کشوری که تویش نیستند
 بچسبانند‎. 
 آن هایی که مانده اند  در
 حسرت بی بی سی بی سانسور کلافه می
 شوند‎. 
 آنهایی که رفته اند هیچ
 سایت خبری را نمی خوانند.ربطی
 بهشان ندارد خبر کشور هایی که تویش
 هستند‎…
  
 آنهایی که مانده اند می
 خواهند بروند.
 آنهایی که رفته اند می
 خواهند بر گردند‎. 
 آنهایی که مانده اند از آن
 طرف مدینه فاضله می سازند‎.

 آنهایی که رفته اند  به
 کشورشان با حسرت فکر می
 کنند‎. 
 اما هم آنهایی که رفته اند
 و هم آنهایی که مانده اند در یک چیز
 مشترکند‎… 
 آنهایی که رفته اند احساس تنهایی
 می کنند. آنهایی که مانده اند هم
 احساس تنهایی می کنند. ‎

نزدیکی به سال نو میلادی

از بچگی میدونستم که عمو نوروز یه چیز الکی هست و واسه شوخی و خنده و سال نویی هست. اما اینطور که من فهمدیدم بچه های اینجا تا ۷-۸-۱۰ سالگی جدی جدی فکر میکنن بابانول هست و شب کریسمس واسش جدی جدی شیرو کیک میذارن که از راه که رسید بخوره!!

فارسی نت

در حال جستجو در اینترنت بودم و داشتم دنبال یه مطلب فارسی میگشتم كه به این سایت فارسی نت برخوردم . از ظواهر عمر پیداست كه سازندگان این سایت مسیحیانی ایرانی هستند یا یه چیزی تو این مایه ها یه خورده كهنگاه کردم ۲تا عکس دیدم كه کلی خندیدم اولیش اینه


دومیش هم اینه كه ورداشتن عمو نوروز رو با بابا نوئل قاطی کردن شده این! تازه بالاشم نوشتن كه این عکسه چییه كه ما اشتباه فکر نکنیم كه این بابانوئلهست!!

از  گوگل ریدر

اینو تو گوگل ریدر خوندم. واقعا نمیتونم باور کنم تا نبینم!

سانسور مي شويد حتي شما اساسنامه رم عزيز


دارم مقاله اي كه قبلا در مورد حاملگي اجباري نوشته بودم، براي چاپ ويرايش مي كنم. براي تعريف جرم تجاوز در اساسنامه ديوان كيفري بين المللي به ترجمه رسمي دفتر بين الملل قوه قضاييه مراجعه مي كنم. مي بينم تعريف وجود ندارد. شك مي كنم. به متن فرانسه و انگليسي مراجعه مي كنم و آن را با متن فارسي مقايسه مي كنم. در كمال شگفتي مي بينم بندهاي مربوط به تعريف جرايم تجاوز جنسي، برده داري جنسي، فاحشگي اجباري و عقيم كردن اجباري عمدا در ترجمه سانسور شده اند! در مورد رمان يا يك متن اروتيك صحبت نمي كنيم. صحبت در مورد متن رسمي اساسنامه اي است كه هيات نمايندگي ايراني همراه با هياتهاي متعدد ديگري در سال 1998 در رم در مورد آن مذاكره كرده و سند نهايي را امضا كرده است. بعضي وقتها يعني خيلي وقتها مي ماني چه بگويي. به قول قديمي ها اگر آدم قرار بود از تعجب شاخ در بياورد هزارتايي درآورده بودم.

..ن شویی

بله بله میدونم که احساس میکنید عنوان این پست کمی بی ادبی است. اما واقعیت اینه که اشتباه میکنید. بالاخره این عضوی است که هممون داریم و خوب اگه می نوشتم پا شویی یا صورت شویی باز بی ادبی بود؟ این پست جنبه تحلیلی آموزشی داره و همچنین اگه من یه پست در مورد توالت فرنگی نمینوشتم معلوم نمیشد که من هم اومدم فرنگ!

بریم سر اصل مطلب!

مدت مدیدی است که می خواستم در مورد این موصوع پستی بنویسم اما وقت نمیشد! چندبار هم این برادرمون آقای رونین به این مسئله ..ن نشور بودن خارجی ها گیر دادند و چند باری هم اشاره کردند که وقتی یکی از اساتید فهمیده بود یه آقایی با آب خودش رو میشوره دیگه حاضر نبود بهش دست بده٫ من می خواستم چیزی بنویسم باز فرصت دست نمیداد!!!

اولین جرقه در تغییر نگاه من به این موضوع از یه برنامه تلویزیونی شروع شد که یه آقایی داشت میگفت این مسلمون ها به ما میگن کثیف در حالی که ما با دستمال خودمون رو تمیز میکنیم و اینها با دست خالی. من اونجا خیلی رگ گردنم زد بالا که هی یابو الفی ما کجا با دست خالی مواد قهوه ای از خودمون پاک می کنیم؟ ما از آب استفاده میکنیم. چرا واقعیت رو تغییر میدین؟ ای غرب استکبار گر و غول رسانه ای چرا مردم بیگناه رو فریب میدی و میگی مسلمون ها همشون دستشون گهیه!!

خلاصه این موضوع در ذهن ما موند و موند موند و اتفاقات بعدی هم در پی هم آمد که باعث شد بنده سیستم کنونی ..ن شویی رو انتخاب کنم. و اما اتفاقات بعدی...

ما یه آفتابه سبز داشتیم که لوله بلند و نازکی هم داشت. همیشه سعی می کردم صبح که بلند میشم بعد از کارهای روزانه که هر آدمی صبح ها انجام میده٫یه سر هم برم گلاب به روتون توالت و هرچی درد دل دارم خالی کنم که سر کار و تو دانشگاه مجبور نشم در نبود امکانات! برای توالت های غریبه درد دل کنم که بعدش نمی دونستم چجوری باید جمعش کنم!!!

آقا یا خانمی که شما باشین! شانس که همیشه در خونه آدم رو نمیزنه. بعضی وقتها این دل به چنان پیچی می افته که آدم نمی تونه تحمل کنه و باید بره خلا! اون وقت بعد خلاصی از پیچش دل به گیر پیچ های فرهنگی مذهبی و عادتی میافتی که حالا چه کنم با این ما تحت مبارک گل گرفته!!!

خوب ما یه آفتابه جیبی تا شو داریم که شاید بعدا بگم در موردش اما لوله موله نداره و فقط واسه کارای سریع و سه صوته مناسبه. بنا بر این باید دست به دستمال ببریم...

بله از اونجایی که خیلی از اون آقا غوله که این پایین چسبیده میترسیم یه طومار دستمال جدا میکنیم و ۴ ۵ بار تاش میکنیم تا به اندازه کافی کلفت بشه که آقا غوله یه وقت از تو دستمال رد نشه و بخوره به دست ما...

خلاصه این فرآیند طومار کندن و خیلی مرتب ۴ تا کردن اونقدر طولانی میشه که اگه بخوای ۵ بار دستمال بکشی ( هر دستمال رو یه بار بیشتر استفاده نمیکنی قاعدتا) یه ۱ ساعتی فقط واسه ماله کشی باید وقت صرف کنی. بعد از چند بار ماله کشی به این نتیجه میرسی که اگه از یه دستمال دو بار استفاده کنی کمتر حوصله ات سر میره. اینجوری طومار رو بلند تر میگیری و ۴ تا میکنی و میکشی و دستمال نیمه گهی رو از طرف مناسب یه تا دیگه میکنی و دوباره آره! و اگه سایز رو خوب گرفته باشی تا ۳ و شاید ۴ بار هم جواب بده. خلاصه کلی وقتت کمتر تلف میشه.


جان قضیه هم همون تای دستمال نیمه گهی است که واسه اولین بار در عمرت میبینی که اون پایین واقعا چیه! اگه تصور کنی که این چیزایی که الآن به دستمال چسبیده رو تو قبلا با دستای خودت لمس میکردی خودت هم بودی دیگه به خودت دست نمی دادی.

محتویات دستمال رو در حالت های مختلف در نظر بگیرید. از اسحالی تا یبوثت! از وقتی که همه غذات هضم شده تا وقتی که خورده هایی از اون برگشته بیرون ( دونه های انار مثال کاربردی!) خلاصه نمیدونید اون پایین چه خبره. بدترین حالت برخورد شما با واقعیت اون موقعی هست که نه کاملا آبکیه و نه کاملا سفت! بقیه اش رو توضیح نمیدم امتحانش آسونه. شما هم یک ماه با دستمال خودتون رو تمیز کنید. احتمالا تو این یک ماه بدنتون اکثر حالت های مختلف رو تجربه میکنه. اونقت ببینم بعدش چه کاره میشید!!

خوب پس راه حل چیست؟ مثل همیشه راه حل های هایبرید بهترین جاب رو میدن. اول با دستمال به حد غایت تمیز میکنی اونقدر که اگه خارجی بودی دو دستمال زودتر پاشده بودی رفته بودی! بعد هم به روش سنتی خودمون با آب و آفتابه یه حالی میدی که غیر از باسنت! دلت هم پاک باشه که همه چیز درسته.


پ.ن. یه روز تو یه سینما رفته بودم دستشویی و داشتم دستامو میشستم. دیدم که یه باباهه داره به بچش یاد میده چجوری تو جای عمومی جیش کنه. با خودم گفتم ما که بابامون هم بلد نیست اینجور جاها چی کار کنه کی باید بهمون یاد میداد؟ اپلای ابرود دات ارگ*؟ 

پ.ن ۲. از ایده های جدید تر و بهتر استقبال میشود...

*applyabroad.org

پیامبر اولولعزم

تو کتاب های دینی خونده بودیم كه ۵ تا پیامبر داریم كه پیامبران جهانی بودن. وقتی این برنامه تلویزیونی رو دیدم اولین چیزی كه به ذهنم رسید این بود كه خدا واسه این قبیله هیچ پیغمبری نفرستاده كه لباس پوشیدن و به قولی ستر اورت رو بهشون یاد بده!!! اگه پیامبر محلی نداشتن بلاخره پیامبر جهانی كه داشتن!! نداشتن؟ از کشتی نوح كه پیاده شدن دیگه لباس پوشیدن رو كه باید بلد باشن! شایدم یادشون رفته!!

این برنامه هنوز در حال پخش هست و قسمت های جدیدش هنوز بیرون نیومده. یعنی تو سال تقریبا ۲۰۱۰ هنوز ملتی هستن كه از ابتدایی ترین آموزش ها عقبند! اگه کسی چک کرد و دید تاریخ ساخت این برنامه واسه خیلی قدیم ها هست لطفا به من هم بگه. در ادامه مطلب تعدادی از عکس های این قبیله كه تو سایت برنامه بود رو اینجا گذاشتم.

ادامه نوشته

توصیف جهنم توسط دانشجوی شیمی

یک ایمیل دستم رسید با عنوانی که بالا ذکر شد از یکی از استادای دانشگاه سندیگو استیت به نام فارست روهر!. منم چون دیدم جالب بود گفتم ترجمه اش کنم و اینجا بذارم شما هم کمی بخندید و هم کمی تفاوت بین جو استاد و دانشجو در بعضی دانشگاه های اینجا رو ببینید.

پیشاپیش بگم که فاعده کلی ندین که خارج همه اینجوریند و گل و بلبل. استاد باحال هست استاد گیر سه پیچ که با یه من عسل هم نمیشه خورد هم هست.

متن رو کامل با همه توضیحات اولیه که توسط فارست نوشته شده بود ترجمه کردم. برای خوندن نامه روی ادامه مطلب کلیک کنید.

ادامه نوشته

کامنتی در مورد کردان

این متن کامنتی هست كه در وبلاگ خرچنگزاده خوندم :

من از مرگ کردان شاد نشدم. اصولا” از هیچ مرگی شاد نمی شوم. وقتی قرار است چند صباح بعد از او خودم هم بمیرم دیگر دلیلی ندارد از مردن کسی خوشحال بشوم. اما کردان جزو همان کسی بود که هم آدم کشته بود و هم از مرگ دیگران شادی کرده بود. طبیعی هست کسانی هم پیدا شوند که از مرگش شاد شوند. اما چیزی که غم انگیز بود این بود که مرگش را به تحقیر و تمسخر گرفتند. در جایی نوشتم که “کردان یک عمر با مدرک دکترای آکسفورد زندگی کرد و به خاطر سه ماه وزارت، با فوق دیپلم پیام نور مرد” . کردان یک شوخی بیشتر نبود و حکایت انسانهایی حقیری بود که سرنوشت مملکتی بزرگ را به دست می گیرند. مرگش نیز نه شادی بلکه تحقیر و تمسخرش را ادامه داد . همین. خدایش بیامرزدش